zendegie daneshjooeeie man
mojaradioo dardesarash
مــــטּ فــقــط بــا شــیری ڪـہ
جــلــوم نــعـره بڪشــہ میـجـنگم،
نــہ ســـــــــــــــــــگے ڪـہ
پــشــﭞ سـرم واق واق ڪـنـہ...{!}
خــیــلیـــا هـســتــن مـیــخــوان مــارو خــراب کـنــن....
بــدبــخـتـــا خـبــر نـــدارن مــا از خــرابــه هــا بـــرج مـیســازیـــم...
خسته...
فقط نپرس چرا؟!!!
باید تمام [آرزوهایت] بر باد رفته باشد ؛
تا بدانی وقتی می گویم خسته ام
یعنی چه !!!!

ودوستت دارم هایی
که هیچ وقت تحویل داده نشد

وقتی تو نیستی …
شادی کلام نامفهومی ست !
و ” دوستت میدارم ” رازی ست
که در میان حنجره ام دق میکند
و من چگونه بی تو نگیرد دلم ؟
اینجا که ساعت وآیینه و هوا … به تو معتادند...
گریان شده دلم
همچون دخترکی لجباز
پا به زمین می کوبد
تـو را میخواهد
فقط "تــــــــــــــــــو" را
آن که میرود نمیداند
اما...
آن که بدرقه میکند خوب میداند کاسه آب معجزه نمیکند..!


دلم برای کسی تنگ است که گمان میکردم
ایـــــــــن روزهـــــــــا دوســـــــــتــــــــ داشتــــــــن
بــــــــه حـــــــراج گذاشــــــــــته شده اســـت
همـــــه بــــه همـــــ ، بـــــی بهــــــــانه
میـــگویـــــــند دوستــــت دارم
برای همـــــــــین اگـــــــر روزی
جـــــــایی
کســــــی
ازصمیم قلـب
گفتـــــــ دوستـــــــــت دارم
لــبــخند می زنیــــــم و می گوییــــــــم.
ممنــــون...

حالم خــوب است اما...
دلم تنــــــگ آن روزهایی شده ام
که می توانستیم از ته دل با هم بخـــــندیم...!
اما حالا دگر نیستی ! تنها هم نمیخندم
خوشبختی من
پیدا کردنِ تو
از میانِ این همه ضمیر بود.
فنجانی از قهــــوه را
به قفل دهانم نزدیک می کنم
داغی دیواره ی فنجان
گرمای دستم می شود
لب باز میکنم
هـــــای نفسم را
بر فـنجان قـــــــهوه می ریزم
یادت هست
همیشه می گفتی
فنجان قهـــوه ای که از دستان من می گیری
طعم دیگری دارد
یـــــاد تـــو
شیرین است
دیگر قند نمی خواهم
چه لذتی دارد!
فنجـــان قــــهوه
و
یــــــــاد تــــــو

گـــَـــــر בیوانگے نـیــسـت پَس چیست ؟
בلت فقط هـــــَـــــواے یڪ نفر را مےڪُنـב
یکی زیر...
یکی رو...
دستهایمان زیبا ترین بافتنی دنیاست
کدوم یکی هستین ؟؟؟
فروردینی ها ، مهری ها ، اسفندی ها
چـون بهتـرین ها هستند...
❤
سه نفر را هرگز نرنجون :
اردیبهشتی ها ، تیری ها ، دی ماهی ها
چـون صادق هستند...
❤
سه نفر رو هیچوقتـــ نذار از زندگیتـــ بیرون برن :
شهریوری ها ، آذری ها ، آبانی ها
...
❤
سه نفر رو هرگز از دستـــ نده :
مردادی ها ، خردادی ها ، بهمنی ها
چـون دوستـــ واقعی هستند...
❤
"تو مال کدوم ماه هستی"....؟
در خاطری که تو هستی...
دیگران محکومند به فراموشی
این را به همه بگو...
کاش بودی و میشد
شـ ِـ کـ ـ ـســ ــتـ ــ
این سکوتِ سنگین را
حواس تنهایی ام را با خاطرات
با تو بودن
پرت کرده ام …
بگو کسی حرفی نزند ..
بگذار
لحظه ای آرام بگیرم …
بعضــی هــا ،بهتـــر اسـت در حــدّ ِ یـک آرزو بــمانـند !
بـــرآورده شـدنشــان ،
به بهــای ِ شکـستن ِ دلــت تمــام می شـود !!
مرآ از بند آویزآن کنید..!
سر و تهــ !
شآید فکرش از سرم بیفتد...!
ایـن جـا هـاے خـالـے کـه نـبـودنـت را
به رُخـم مـے کـشـنـد
چـه مـے دانـنـد . .
فـرهـادتـــ شـده اَم ، بـا تـمـام زنـانـگـے اَم
و چـه شـب هـا کـه
خـواب ِ شـیـریـنـَت را نـمـے بـیـنـَم
در کـــــودکــی...
در کـــُـدام بــــــــــــآزی ، راهــــــت نــَــدادنــد ،
کــــــه امـــــروز ، انـــــقَــدر دیـــــوانه وار
تــــشنـــه ی " بــــــــــازی کـَــردن " بــــــــا آدم هــــــــایی ؟
دوست می دارمـش … امـّـا …
می تـرسم بـگویــم و بگـویـد : ” مرسـی !! ”
یــا بگویـد بـه این دلـیـل و آن دلـیـل دوسـتـم نـدارد …
یــا چـه می دانـم …
مثـل خیـلیـهـا بگـویـد لیـاقـتـم بـیـشـتـر از این حرفـهاسـت …
می تـرسـم از اینــکـه
هـرچـیـزی بـگویـد جُـز :
” مــَــن هـم دوسـتت دارم … ”
به دلتنگی هایمـــ دست نزن
می شكند بغضــمـــــ یك وقت !!
آنگاه غرقـــــ می شوی
در سیلابـــــ اشكهایی كه
بهانه ی روانــــــ شدنش هستی !! . .
چه اشوبیست در دلم
وقتی نمیدانم
در نبودم ...
به
بودن
چه کسی فکر میکنی
اما تو را طلب نمی کنم..
نــــــــه اینــــکه بی نیازم
صبــــــــوری را استــــــــــاد شـــــــده ام...!
::













































::
ترکـ ـیب ِ پیچیـ ـده ای ست
از مـ ـن وُ خیـ ـال ِ تـ ـو
که هـ ـر شب مثـ ـل ِ سـ ـایـ ـه
روی ِ دیـ ـوار ِ خـ ـانه می افتـ ـد
وقـتـے حـس میڪنم
جایــے در ایــטּ ڪره ے خاڪے
تــو نفـس میڪشـے و مـטּ
از هــماטּ نفـس هایتـــ نفـس میڪشم
*آرام مــی شوم*
تـو بــاش
هـوایـتـــ ! بـویـت ! بـراے زنده مانـدنـم ڪافـــے ستـــ

هَر چـِـﮧ بـــےوَفایــے کَرد ..
بـِـﮧ دِلخُوشــے ِ بودَنَش با خُود گُفتَم ..
اینْ نیزْ بُگذَرَد ..!
لَعنَت بـِـﮧ مَنْ....
کـِـﮧ حَتــے یـِک بار با خُودْ نَگُفْتَم ،
او نیز بُگذَرَد ...!
رفتنـــ بهــانه نمیـــ خواهــد ؛
بهـانهــ های مانـدنـــ که تمـامـــ شــود
کــافـیستــ ــ ـ
چون سیب رسیده ای
با رود می روم
کاش شاخه ای که از می گیردم
دست تو باشد!!!!!
” سـرد اسـت و مـن تـنهایـم “
چـه جمـلـه ای !
پــــُر از کـلیـشه ...
پـــُـر از تـهـوع ...
جـای ِ گـرمی نـشستـه ای و می خـوانـی :
” ســرد اسـت “...
یـخ نمـی کنـی ...
حـس نـمی کنـی ...
کـه مـن بـرای ِ نـوشتـن ِ همیـن دو کلمـه
چـه سرمایـی را گـذرانـدم ...
آهای سهراب !!
قایق دیگر جوابگو نیست …
کشتی باید ساخت
اینجا مثل من تنها زیاد است ...!!
.
چقدر کم توقع شده ام
نه آغوشت را می خواهم نه یک بوسه نه دیگر بودنت را..
همین که بیایی و از کنارم رد شوی کافیست
مرا به آرامش می رساند….
حتی اصطحکاک سایه هایمان… کافیست
.
جای خالیت را انقدر باچشمان آب خواهم داد
که بازکنارم سبزشوی . . .
.
آدم ها برای هم سنگ تمام می گذارند ، اما نه وقتی که در کنارشان هستی ، نه
آنجا که در میان خاک خوابید ، سنگ را تمام می گذارند و می روند . . .
گوشهـ ی اتآقمـــ ، غرق ِ عطر ِ مرگــ ِ گل هآیی ستــــــــ ،
کهـ دآنهـ دآنهـ زندگی شآن رآ کش رفتمـــــــ ،
تآ فآل بگیرمـــ ، آمدنتــــــ رآ ....
پــایـیـز را دوست دارم
می شــود نـفسـش کــشیـد بی مـنـتــــــ...
حبابــی استـ از جنس هیــــچ
از בستاכּ مـכּ
تا لمس نگـــــــاه تو
آسمانــــی استـ به بلنـבای عـــشق
جشـכּ میلاבتـ را به پــــرواز میروم
בر ایـכּ خانگـــی تریـכּ آسماכּ بــی انتهــ ــــــــا
آسمانی ڪــه نه برای مـכּ
نه برای تــــ ـــــــــפ
ڪـــه تنهـــــا برای " مــــــا " آبیستـ ...!!!!
تـــ ــــــפلـבتــ مبـــارڪــ ــــــ
چه فرقی دارد
پُشت میله ها باشی
یا در خیابانهای شهر در حال قدم زدن
وقتی که آرزوهایت
در حبس باشند
چشمانتو لب هایت مانند آتش جهنمی است…
که مرا در شعله هایش می سوزاند…
و رازی در آن نهفته است که مرا به دیوانگی و ویرانی می کشاند.
و دور میشوی
من در همين دور می مانم
پشيمان که شدی
برنگرد !
لاشه ی يک دل که ديدن ندارد . . .
دیکتــــه روزگار
نبودنت را برایم دیـکتــــــه می کنــــد
و نـُمره من . . .
بـاز می شود . . . صــفــــــــر !
هنــــــوز . . .
نـبودنـت را . . . یـاد نگرفتــــه ام
![]() آیا زندگی شما نمونه ی خوبی از قوانین مورفی است؟ قانون دروغگویی: اگر بهانه دروغیتان پيش رئيس براي دير آمدن پنچر شدن ماشينتان باشد، روز بعد واقعاً به خاطر پنچر شدن ماشينتان، ديرتان خواهد شد. |
هیچ وقت داشته هایت رو دست کم نگیر!!
پروژه کشف برترین رازهای علم در حدود دو سال پیش توسط نشریه لایو ساینس آغاز شد و طی آن از چندین دانشمند در زمینه های مختلف در این باره سئوالهایی پرسیده شد. در نهایت از میان ۱۴ پدیده مطرح شده ۱۰ پدیده به عنوان برترین سئوالهای بی جوابی که انسان همچنان در جستجوی آن به سر می برد توسط این نشریه ارائه شده است.
عامل تکامل چیست:
بارها تکرار شده است که عامل شکل گیری تکامل انتخاب طبیعی است. این دلیل به عنوان موتور اصلی که تولید ارگانیسمها و موجودات پیچیده را به عهده دارد و همچنین به عنوان یکی از برترین تئوری های علمی شناخته می شود. اما آیا تکامل بر اساس انتخاب طبیعی تنها توضیح برای شکل گیری ارگانیسمهای پیچیده است؟ به گفته ماسیمو پیگلیوجی از بخش اکولوژی و تکامل دانشگاه استونی بروک در نیویورک، این سئوال یکی از برترین رازهای کنونی علم به شمار می رود. آیا تکامل تنها تحت تاثیر انتخاب طبیعی قرار دارد یا خصوصیات دیگری نیز در شکل گیری آن دخیل هستند؟
در درون یک زلزله چه رخ می دهد:
قرارگیری چنین سئوالی در لیست رازهای علمی جهان کمی دور از ذهن به نظر می آید. اما واقعیت این است که انسان تا کنون اطلاعات دقیقی از آنچه در اعماق سیاره زادگاهش در حال وقوع است، ندارد. متخصصان می توانند با دقتی بالا مکان آغاز و نوع گسلی که در آغاز زلزله شرکت داشته است را تعیین کنند. حتی امکان پیش بینی مدت پس لرزه ها نیز وجود دارد. اما تا کنون به صورت قطعی آنچه در هنگام زلزله در حال وقوع است مشخص نشده است. طبیعت و نیروهای طبیعی که گسلها را حفظ کرده و سپس آنها را رها می کنند، همچنان ناشناخته باقی مانده اند.
تام هیتون زمین شناس دانشگاه کلتک معتقد است مشکل لغزش اصطکاکی در زلزله ها یکی از اصلی ترین مشکلات موجود در علوم زمینی است و اکنون به یکی از بزرگترینها رازها در اصول فیزیکی زلزله تبدیل شده است.
من کیستم:
طبیعت خودآگاهی از گذشته های دور روانشناسان و دانشمندان شناختی را پریشان و سردرگم کرده بود. جوزف دیلاکس عصب شناس دانشگاه نیویورک معتقد است در حالیکه انسان بر این باور است که عاملی مستقل به حساب می آید، اینگونه نیست. تمامی اعمال انسان تحت تاثیر فرایندی ناخودآگاه و محیطی قرار دارد. درک چگونگی تصمیم گیری هشیارانه، داشتن ذهنی مستقل و شخصی، روح و … از عواملی هستند که پاسخ آنها بیش از چندین دهه از انسان فاصله دارند. اینگونه به نظر می رسد که بشر زمان زیادی را برای پاسخ دادن به حیاتی ترین سئوال زندگی خود نیاز خواهد داشت.
زندگی چگونه بر روی زمین شکل گرفته است:
شواهد اولیه نشان می دهد حیات اولیه میکروبها در زمین به بیش از سه بیلیون سال پیش باز می گردد و هیچکس از چگونگی آغاز آن آگاه نیست. ایده های مختلفی مانند واکنشهای شیمیایی زنجیره ای در بستر دریاها وجود دارند. دیانا نورتآپ از بیولوژیستهای دانشگاه نیومکزیکو معتقد است تئوری های زیادی درباره منشا حیات ارائه شده است که اثبات و یا رد آنها بسیار سخت و پیچیده خواهد بود. مغز انسان چگونه عمل می کند: برخی بر این باورند که تسلط کاملی بر پاسخ علمی این سئوال ایجاد شده است. در واقع نمی توان انکار کرد که نسبت به دهه های گذشته اطلاعات بسیار بیشتری از عملکرد مغز در اختیار انسان قرار گرفته است اما با وجود بیلیونها نرون عصبی که هریک از هزاران اتصال برخوردارند نمی توان گفت که انسان درباره عملکرد مغز به قطعیت رسیده است.
اسکات هیوتل از مرکز علوم عصب شناختی در دانشگاه داک در باره این موضوع می گوید: انسان بر این باور است که مغز را به طور کامل درک کرده است یا حداقل هر فرد با توجه به تجربیاتی که داشته مغز خود را درک کرده است. اما تجربیات شخصی هر انسان، راهنمای بسیار ضعیفی برای کشف عملکرد کامل مغز به شمار می رود. سئوالات زیادی از جمله چگونگی مطالعه، چگونگی تشکیل شبکه های نرونی، چگونگی یادگیری، به خاطر سپردن، عشق ورزیدن، شنیدن، حرکت کردن و یا هر عمل دیگری درباره مغز انسان بی پاسخ باقی مانده است. درصورتی که بتوان مغز را درک کرد، انسان خواهد توانست تمامی ظرفیتها و محدودیتهای فکری، احساسی، استدلالی، عشق و تمامی جنبه های حیات را درک کند.
Power By:
LoxBlog.Com |